سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

دخترک رد پایش را می دید 

که چون قالبی از جیوه 

سبزی چمن را نهان می کرد 

 

دخترک می گریست 

از میان سوراخ چتر گُلی اش 

آفتاب به درون می تابید 

 

و رویای او را 

مثل رویای دم صبح 

آب می کرد

نظرات 5 + ارسال نظر
ایرن چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ

چیزی نیومده یه ایمیلم!به جی میلم فرستادی؟

ok

یک دوست چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:44 ب.ظ http://dastedoosti.blogsky.com

بسیار زیبا

ممنونم

محبوب پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ق.ظ

دمت گرم ... ای ول ... عالی بود

ممنونم عزیزم شما لطف داری

علیرضا پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ http://avayetorkaman.blogsky.com/



تا بازشناختم من این پای ز دست

این چرخ فرومایه مرا دست ببست

افسوس که در حساب خواهند نهاد

عمری که مرا بی می و معشوقه گذشت

حامد پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:09 ب.ظ http://breathless.persianblog.ir/

خوب بود خوشم اومد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد