سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

چو بید بر سر ایمان خویش می لرزم...

چنان از کرده خویش شرم خوارم که گویی من نیز در این فضاحت مجسم نقشی داشته ام که البته حتما داشته ام. هیچ نمی خواهم که سلسله جنبان روشنفکری باشم یا اطوار آدمی خاص را تکرار کنم اما چنان از خویش خجلت زده ام که نپرس! 

با خویش می اندیشم من نه من نوعی، که کسی مثل من، مریم، چگونه می تواند اراجیف و اباطیلی مانند بمب خنده را ببیند؟ به کجا رسیده ام؟ هنگام دیدنش مرزی میان طنز و لودگی درباری نمی دیدم. هیچ توجیهی پذیرفته نیست. به مدیری و گروه خاصش کاری ندارم. به عقاید و اندیشه شان که به تمسخر گرفتن دیگران است و نه طنز، کاری ندارم. با خود کار دارم. با مریمی که تا به حال دیگران را به ابتذالشان سرزنش می کرده و گذشتی نیز نداشته است. دیدن من و دیدن دیگران، آیا تاییدیه ای نیست بر کار اینان. کسی مثل مدیری و گروهش، تمامی تفریحات مجاز و ممنوع را بر خویش روا و حلال می دارند و هر چه بکنند در پس شهرت نازک و تردشان پنهان است. پس چرا نباید ماهواره دید؟ چرا باید به شش هفت کانال بی مایه تلویزیون دولتی بسنده کرد؟ آیا مهران نیز خود به این کانال ها بسنده کرده است؟ با چه جرأتی مردم را برای دیدن ماهواره شماتت می کند؟ گیریم که تمامی کانال های ماهواره ای مبتذل و  بی فرهنگ و بی وقار باشند؟ آیا قهوه تلخ، خود از وقار کافی برخوردار بوده که حتی تلویزیون نیز مجوز پخش آن را نداده است؟ ملاک مدیری کجاست؟ اگر صدا وسیما خوب است پس چرا خود از آن بیرون شده ؟ 

 گذشته از تمامی این ها بحث بر سرمدیری نیست که او نیز خواهان خویش را دارد و من را نیز قصد آن نیست که او و خواهانش را به سخره گیرم همان گونه که او ماهواره و خواهانش را به سخره ای زشت گرفته است. بحث سر من است. برای همین بر سر ایمان خویش می لرزم! جان مایه ای را که سی و یک سال در خود پرورده ام به کجا نهاده بودم که نه تنها مدیری را خریدم که تا پایان نیز نگاه کردم! 

شرمم باد که تمامی شعار و شعور خود را در کمتر از یک ساعت به باد داده ام!

نظرات 2 + ارسال نظر
ایرن جمعه 1 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ

کلمه به کلمه اش رو قبول دارم!مدیری یه کارگردان سفارشیه!ببین این رو هم به سفارش کدوم نهاد و سازمان دولتی ساخته!شاید هم به سفارش همین صدا وسیما باشه!
سخره گرفتن آدم ها خوب نیست!آدم ها می خوان شاد باشن و بخندند!سطح سلیقه ها فرق می کنه و دلیل نمیشه که قشر عامه ی مردم رو این جور به تمسخر گرفت!هر چن همین آدم هایی که مخاطب اون شبکه های ماهواره ای هستند به همین طنز مدیری هم می خندند و اصلن شاید فکر هم نکنن که در واقع دارند به خودشون می خندن

عباس شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ب.ظ

سلام...تعریف خودتون وبلاگتون و قلمتون رو زیاد شنیده بودم دیشب حرف بمب خنده بود و همین خانوم بالایی همین نظری رو که اینجا هم نوشته داشت و راجع به نقد شما صحبت کرد.با شما تا حدی موافقم وقتی سطح سلیقه مخاطب پائین می آید (به هر دلیلی دیگران خواستند خودش خواسته ناچار بوده ...) به هر محصول بی کیفیتی رضایت میدهد و استقبال میکند چون آگاه نیست که همین نکته بحث مفصلی را می طلبد اما با برخی از نظرات شما چندان موافق نیستم مثلا ما اگر قشر آگاه جامعه هستیم باید با بطن ومتن جامعه در ارتباط باشیم تا متوجه امور جاری بوده و درک درستی از وقایع داشته باشیم اگر روشنفکران قبل از انقلاب برج عاج نشین نمی بودند و درک صحیحی از شرایط میداشتند ما امروز دچار چنین بلیه ای نمی بودیم.ضمنا گمان نمیکنید بر ایمان خویش لرزیدن برای چنین موارد کم ارزشی اندکی اغراق نمودن است...یا حق

با سلام
پایین آمدن سطح سلیقه جامعه عوامل خیلی مختلفی دارد که البته مجال آن این جا نیست. عواملی مثل کنترل و سانسور، ممنوعیت و بالتبع حرص ناشی از ممنوعیت و... . اما اگر قرار باشد کسی مثل من که در طول زندگی اش شعارهای بسیار داده پای چیز سخیفی مانند این بنشیند و با این که می داند حداقل خنده ای در آن نیست به جز صحنه رقص بنفشه خواه که آن هم حاصل ندیدن است، تکلیف آن شعار چیست؟
ارتباط با متن جامعه بحث درستی است اما در ارتباط نباید خنثی بود بلکه باید نقد کرد، آگاه کرد و بسیار کارهای دیگر. برج عاج نشینی را قبول ندارم همان طور که هم رنگ جماعت شدن را.
باید از قهوه تلخ درس می گرفتم که نگرفتم.
ایمان من ، همان ایدئولوژی من است و به چیزهای کوچکی بند شده! نباید آسان گذشت که آسان گذشتن سبب می شود که دیگر آدم عمل نباشم و تنها بنده شعار خود باشم.
باز هم ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد