سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

آری مرا سنگ پشت بخوان!

شنیده ام ای شاعر

که در ترانه هایت

مرا واژه ای می جویی!

به کندی ام بنگر

به این مرگ‌آور روزهای بی صدایم

و مرا دل تنگی بخوان!

ترادفی شگرف با سنگ پشتی پیر

پناه گرفته در جان پناه سرسخت پستویش

در اضطراب گذر ثانیه ها و کسر ثانیه ها.


معجزه ای است برایم

که چنین کاهلانه

روزگار

مرا به دام دقایق کشیده است

و صبح را به شبی ابری

پیوند می دهد

گویی گشتاور زمان

بر سقف سخت جان پناهم می کوبد.


شاید روزگاری

در آغازی نو

پای گذارم بیرون

و دیگر واژه ای نباشم

در بند زنجیر یک کتاب!

نظرات 1 + ارسال نظر
کرگدن چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

اش زبانم لال می شد و اشاره به چرخش قلم نمی کردم !!

اختیار دارین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد