سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

به مردانی که ...

اولین تماس جسمی من با یک پسر برای ارتباط صکثی کلاس پنجم اتفاق افتاد. من که با یک مانتوی سبز کلوش دامن پیلیسه رفته بودم از لوازم التحریر محله مان چیزی بخرم, همون طور که کنار پیشخون ایستاده بودم حس کردم کسی از پشت به من چسبید و هی خودش رو به من فشار داد. ناگهان از ترس و انزجار استفراغم گرفت و حس کردم تمام دنیا رو سرم خراب شده! این خاطره شد یک موتیف یک بن مایه از ارتباط... از اون به بعد به شدت از پسرها می ترسیدم و مرتب خودم رو جمع و جور می کردم. حس می کردم تقصیر من بوده که این اتفاق افتاده و جرأت نمی کردم به کسی بگویم. حتی به مادرم . فقط به دوستم اعظم گفتم. اون بهم گفت که همچین چیزی رو تجربه کرده اما نه تنها نترسیده بلکه خیلی هم لذت برده. من با چشمهای از حدقه دراومده بهش زل زدم و زبونم بند اومد. بعدها   باز هم بسیار برام اتفاق افتاد اما بازهم لذت نبردم. و آنقدر می ترسیدم که حتی نمی توانستم از خودم دفاع کنم.

حالا می فهمم که این ها تقصیر من نبوده یا حتی اون پسر متجاوز هم خیلی تقصیر نداشته. وقتی اوج خفقان و ممنوعیت بر تو حاکمه تو هم برای خروج هیجانات و احساساتت راه های دیگری پیدا می کنی. تو هم توی خیابون به دیگران تجاوز می کنی و نمی دونی که اون چه عذابی می کشه! 

و من تا مدت ها فکر می کردم که نه نکنه پدرم برادرم همسرم و ده ها مرد دیگری که می شناسم آنها هم توی خیابون به زنان و دختران لفظی و جسمی تجاوز می کنند. امروز می فهمم که حتما آنها هم این کار می کرده یا می کنند. زمانی که خلوتی برای تو نباشد زمانی که نتوانی آنچنان که باید غرایزت را آرام کنی پس باید راه های دیگری بیابی!

نظرات 17 + ارسال نظر
کرگدن یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ

مریم بانوی عزیز سلام
خیلی برام جالب و عجیبه این دگردیسی نوشته هاتون !
قبلن هم گفتم که
این دوره رنسانس به بعد وبلاگتون رو خیلی دوس دارم ...

محسن محمدپور دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://paarseh.blogsky.com

این احساس رو خیلی از پسر بچه ها و نوجوون ها هم تجربه کردن...
پر از عقده ایم...مملو و سرشار...
راستی مریم آدرس بلاگ جدیدم تو همین کامنت هست...

دکولته بانو دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ

جالب بود...رفتم سالها پیش...خط قرمزهایی که تا قبل ازدواج هستند و ناگهان بعد از ازدواج توقع دارن خیلی راحت بشکونیمشون...و عالی باشیم...برای مردمون...شوهرمون...سایه ی سرمون...استفراغم گرفت منم...

تیراژه دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:55 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

آه که این پست تمام گنگی های چندشناک این دست اندازی های مریض را به یادم اورد....که هنوز نتوانسته ام درک کنم که پشت این غریزه میتوان به ارامش بعد از یک معاشقه ی امن دل بست یا نه....که هنوز زهر میشود کامم از یاداوری نگاه های حریصی که با نیشخند کیف بعد از دستمالی کردن را به رخم میکشند....به راستی مقصر کیست؟شاید غریزه ی ما !!!

علیرضا دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ق.ظ

سلام مریم خانم
در مورد پدر و برادرات و همسرت مطمئن باش... به خاطر من ... بهشون شک نکن...
به تمام مقدسات قسم مردهائی هم هستن که وقتی تو تاکسی کنار یه خانم میشنن خودشونو جم میکنن که خانمه ناراحت نشه...
مریم جان میشه به اونا مرد نگی ... نه این که زبونم لال زن هستن ... حیون ... نه بلا نسبت حیون...
فکر نکنی من خیلی از این جو سنگین محدود... لذت میبرم چه بدونم خوشم میاد ...نه ... مریم خانم تقصیر جو سنگین نیست تقصیر ذات خراب ...
شدیداً به خاطر عدم تائید معذت میخوام... تعظیم

وانیا دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ق.ظ http://bfhvaniya.blogsky.com

خاطره از این قسم کم نیست مریم بانو حداقل برای زنان این مملکت,همیشه باید مثه دزدا دورو برتو بپایی
اما دلم میسوزه هم برا مردای محدودمون و هم برا دخترای محدودترمون

وروجک دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

وقتی کرگدن خان از کسی تعریف می کنه ادم دلش اب میشه بیاد نوشته های طرفو بخونه
خوندم اما چه حس بدی می تونه باشه من تا حالا تجربه ش نکردم وایشالا تجربه هم نکنم و الا معلوم نیست چی به روزگار طرف بیارم یه وقت دیدی از مردونگی انداختمش از من بعید نیست

تب۴۰درجه دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ب.ظ http://tabe40daraje.blogsky.com

بیا و

* اینجا یک مستراح عمومی است*

را بخوان

:-) دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ http://lie-f.blogfa.com/

همه چیز آماده بود !
دخترک ...
خلوت ...
و ...
به هیچ چیز فکر نمیکرد جز قربانی برای خدای پایین تنه اش ...
...
قربانی کرد ...
خونش هم سفید رنگ بود ... !

:-) دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ب.ظ

ولی نه ...
حق با شماست !
هم دخترک ... هم پسرک
هر دو قربانی هستن
مقصر کس(چیز) دیگس !

ایرن دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ

اولین بار اول راهنمایی بودم.تو کوچه.تو راه مدرسه.وحشتناک ترین حس عالم بود برای منی که تازه دوم دبیرستان فهمیدم سکص یعنی چی...
ولی باهات موافق نیستم که همه...همه تو محدودیت بزرگ شدن ولی ظرفیت همه فرق داره...هستن آدم هایی که نرمال هستن و محدودیت بیمارشون نکرده و تعرض و تجاوز نمی کنن...هستن آدمایی که حتا وقتی هم که ازدواج می کنن زن رو حق خودشون نمی دونن و به سکص به چشم یه رابطه ی متقابل دو نفره نگاه می کنند....

حرفت رو قبول دارم اما ایرن اگر مرزبندی جنسی نباشه و رابطه دختر و پسر عادی باشه حجم این تجاوزها کمتره. توی فیلم مالنا یک پسر نوجون درخیالش ثکص می کنه و پدرش این قدر شعور داره که اون رو درمان کنه. توی ایران کدوم پدر مادری این کارو می کنن؟ اگر من یا تو به مامان یا بابا گفته بودیم به نظرت چه کار می کردن؟ حتی امکانش رو هم ندارن! ولی نمی شه همه رو با یک چوب زد. واقعا نمی دونم شایدهم محدودیت این قدر تاثیر گذار نیست

منجوق سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

فکر کنم خیلی روحیه لطیفی داری که ترسیدی
من اولین باری که این اتفاق افتاد افتادم به جون پسره و زدمش
تا اینکه از دستم فرار کرد. البته من اون موقع ۱۵ سالم بود

میرزا قلیدون پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:09 ق.ظ http://qoleydoon.blogsky.com

اگر این انرژی های سرکوب شده ی جنسی کمی به شیوه ی درست رفع می شدند الان وضعمون این نزود. بسیار جای تاسف داره

کسی که تجربه کرده! پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 ب.ظ

مقصر جامعه و خفقان و این چیزا نیس.
اگه اینجوریه چرا تو کشورای اروپایی و آمریکا و اینا که آزادی جنسی دارن اینقد تجاوز و خشونت جنسی زیاده؟!
مشکل روح و روان طرفه...
منم این اتفاق بارها برام افتاد توسط پسر عمه م...
۵ سالم بود نمیفهمیدم...
الان ازش متنفرم...

تلخ پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ http://chekhov.blogfa.com/

والا 22سال از خدا عمر گرفتیم از این غلط ها نکردیم!

یه دوست جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ http://yekdoost.blogsky.com/

این نوشته منو برد تو فکر. یاد قدیما کرم و کارهای کرده. بله. نوشته ت منم نشونه رفته. اما اون موقع شاید حتی معنی سکس رو هم نمیدونستم و از همه تجاوز رو. بیشتر یه کنجکاوی بود یا یه حسی که خودمم نمیدونستم چیه. پشیمون نیستم. اما خودم رو بهتر شناختم. ازت ممنونم و نمیدونم میتونم از طرف همه ی اون مردانی که ... از شما عذر بخوام یا نه؟ نمیدونم!!!

چه شجاعتی از بین این همه مرد که این پست رو خوندن بالاخره یکی اعتراف کرد! عذرخواهیتون قبول چون می دونم ناخواسته بوده

سروش سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://www.aseman38.blogfa.com

واقعاً آدم حالش بد میشه از خواندن وشنیدن چنین رفتارهایی . ولی بنظرم باید با او برخورد می کردی هر چند سن کمی داشتی . در وبلاگ خودم مطلبی دارم تحت عنوان "خشونت های خیابانی علیه زنان " که در آن آرزو کردم هر زنی شیر زنی باشه که وقتی با چنین آزاری مواجه شد در صدد مقابله بر بیاد تا برای خاطیان بعدی محیط امنی وجود نداشته باشه . در آنجا گفته ام که سکوت هر زنی عاملی است برای تکرار این مزاحمت ها توسط دیگران . و اینکه برای کاستن از این معضل اجتماعی باید به تربیت فرزندان ذکور بسیار اهمیت داد .
با تقدیم احترام .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد