در یک روز شنبه خبری را می شنوی آرام آرام به خود می گویی (طوری که شیطان نشنود) یعنی می شود که این بار بشود! تا ظهر تا بعدازظهر خبر در سرت می چرخد. جرات نداری که خوشحال باشی. جرات نداری که بلند بگویی. ناگهان می فهمی که کسی مخالف است و با زمزمه هایش نقشه هایت را نقش کرده است برآب! حالا مانده ای که این کار درست است یا نه؟ چه باید بکنی؟ آرزویت برآورده می شود با هزار اما و اگر و تو از اشتباه می ترسی چون سرنوشت ۲ نفر دیگر در گروی همین کار توست. و البته این آرزوی تو نیست آرزوی عزیزترین کس توست که اگر برآورده شود و او خوشحال شود تو را دیگر غمی نیست! باید چه کرد در این ابهام و سردرگمی روز شنبه؟
از این حسا زیاد داشتم
خیلی بده
دوسش ندارم
چون یه جورایی بلاتکلیفی که خوشحال باشی یا ناراحت
سلام...امیدوارم این بار بشه...برآورده شدن آرزوی عزیزترین کس آدم می ارزه به هرچی که بعدش پیش بیاد...
کدام طرف ترازو سنگینی میکند؟
همان انتخاب درست است.