سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

روز کارگر...

سرمای صبح بهاری  

می سوزاند!  

کارگران 

قطار، ردیف خیابانند! 

خراب و خسته و خواب زده 

هریک را بر دوش است 

بیلی، کلنگی، کیسه ای! 

پف آلود و چرک و چروک 

لمیده بر کنار جوی کثیف خیابان در انتظار 

در انتظار کار، کار و کار! 

می هراسم از نگریستنشان 

از این نومیدی باران بهاری 

در انتظار کورسویی، شمعی شعله ای! 

هریک را شرمی در چین پیشانی پنهان 

هریک را سیگاری آتشی دودی در دهان 

استخوانی در گلو 

فریادی در نگاه! 

هریک را انتظاری بی پایان!

نظرات 4 + ارسال نظر
محمدرضا یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.جالب بود.

میرزا قلیدون یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ http://qoleydoon.blogsky.com

انتظاری برای فقط زنده ماندن

تب۴۰درجه دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ

تابلوی کارگران مشغول کارند
از موارد آیین نامه راهنمایی ورانندگی حذف شد!

چقدر زیرکانه بود!

سروش سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ق.ظ http://www.aseman38.blogfa.com

خیلی خوشحالم که می بینم شعری در مورد روز کارگر گفتید آنهم از سوی یک دختر ( یا زن که البته فرقی نمیکنه ) . معمولاً این سوژه ها چندان مورد توجه نیستند و در وبلاگ ها به چشم نمی خورند ، برای همین جای قدردانی داره . معلوم هم هست که دردمند هستی و درد را هم می شناسی .
شعر را هم از نظر انتخاب کلمات و وزن ها و رساندن بار معانی آنها خوب سرودی . با تقدیم احترام .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد