سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

«صدای پای اشک»

من باغبان قالی ام!

تنها دو قدم

اندک اندک و آرام آرام

بر فرش خانه مان پا گذار

جنگل تو را می گیرد!

تمام آشوب هایمان

سکسکه های گریه های بی ثمر از

بغض های شکسته و نشکسته

همه را اشک می کنیم

تا این باغ آباد باشد!

این دشتستان بی حاصل

این باغ نخین پوسیده

این رویای بی انجام

نقشه دل آشوبه های ماست

زنهار

که شوری اشک های سرخ و سیاه ما

ریشه شان را می سوزاند

تا ما

هم‌چنان بی ثمر بگرییم!

نظرات 2 + ارسال نظر
روشنک سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:45 ق.ظ

نه فقط قالی من با هرچیزی که در زندگی روزمره به کار میره این مشکل رو دارم

مینا شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ب.ظ

شعرتون خیلی دلنشین وصمیمانه است کاش همه گلها چنین باغبانی داشتند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد