من باغبان قالی ام!
تنها دو قدم
اندک اندک و آرام آرام
بر فرش خانه مان پا گذار
جنگل تو را می گیرد!
تمام آشوب هایمان
سکسکه های گریه های بی ثمر از
بغض های شکسته و نشکسته
همه را اشک می کنیم
تا این باغ آباد باشد!
این دشتستان بی حاصل
این باغ نخین پوسیده
این رویای بی انجام
نقشه دل آشوبه های ماست
زنهار
که شوری اشک های سرخ و سیاه ما
ریشه شان را می سوزاند
تا ما
همچنان بی ثمر بگرییم!
نه فقط قالی من با هرچیزی که در زندگی روزمره به کار میره این مشکل رو دارم
شعرتون خیلی دلنشین وصمیمانه است کاش همه گلها چنین باغبانی داشتند