سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

گمانم این بود

که تکه‌های دلم را

خون‌چکان

برای کباب می‌خواهی!

گمانم این بود که

تکه‌های دلم را

اشک‌آلود

برای به نیش کشیدنت می‌خواهی!

گمانم این بود که تکه‌های دلم را

رشته‌رشته

برای بافتن می‌خواهی!

اینک

تکه‌های دلم را

مانند سنگ‌ریزه های تراش ناخورده

مانند تاس‌های شکسته

به بند کشیده‌ای

اینک

با رشته‌ی به بند کشیده‌ی تکه‌های دلم

در غروب غبار گرفته‌ی این رمضان بی‌رمق

ربنا می‌خوانی!

اینک تویی:

درویشی با بند تکه‌های دلم در دست!

نظرات 3 + ارسال نظر
تب۴۰درجه سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ

ربنای شجریان
نون سنگک آقا ولی
آش رشته ولی کبابی
ویک دنیا خاطره کدر که ته اون
یک آه بلند
برای عصرای گرم و دور نازی آباد!

محسن باقرلو سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ب.ظ

اون پست خواهر کوچولو خیلی جسورانه بود ...

محبوب سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

ای ول داری جیگر! دمت گرم دوست جون ِ من ! خیلی خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد