و خداوند فرمود: ما دانشگاه را آفریدیم تا حسابی سرکار بمانید و ..

این چند روز فکر می کنم به بی هنری ام! به این که اگر فی المثل این کار کارمندی نباشد، تکلیفم چیست؟ یا اگر کاری نبود، باز هم طفیل سفره خانواده بودم؟ اگر روزی اخراجم کنند یا دانشگاه تعطیل شود یا هزار و یک چیز دیگر اتفاق افتد، چه مهارتی دارم که نانم را دربیاورم. باید مثل 5 سال پیش بروم بازاریابی یا تدریس خصوصی یا منشی شرکت یا ...! من بی هنر یک گواهی نامه ندارم تا اگر لازم شد ماشینی بخرم و مسافرکشی کنم یا راننده سرویس شوم یا بروم تعلیم رانندگی بدهم. نه خیاطم و نه آرایشگر، کامپیوتر خوب بلدم اما مدرک ندارم! رشته ای خواندم که نمی توانی آبدارچی شوی با آن. فوق لیسانس هم که داشته باشی چه بدتر. هیچ کس به تو کارهای دست پایین نمی‌سپرد. من البته چندان پی میز و صندلی و ... نبوده‌ام. آن روزهای بیماری بیکاری، دست به هر کاری می‌زدم. توی این چند روز تصمیم گرفتم که بروم یک مهارتی یاد بگیرم اگر بعد از صد سال بازنشست شدم یا اگر انداختنم بیرون یا اگر دانشگاه ورشکست شد حداقل سربار نباشم. نباید دانشگاه میَ‌رفتم و حالا مثل سگ پشیمانم! اگر خیاط شده بودم الان این وضعم نبود. اخر رشته قحط بود که ادبیات خواندم؟! حداقل کارودانش نقشه کشی می خواندم الان بهتر بودم از اینی که هستم. بچه گدا و گشنه رو چه به درس و فکر و شعر و اندیشه و فلسفه و ... بچه گشنه گدا باید برود یک چیزی یاد بگیرد که در هر بحرانی به کارش آید نه مثل من که فقط حرف زدن و شعر گفتن و دری‌وری بافتن یاد گرفتم. یک پول سیاه نمی ارزد دانشگاه بری. اگر پسر بودم همین الان این کار کارمندی را ول می کردم و می رفتم پی یک مهارتی! نجاری، بنایی، چیزی.

تف به این شهرستان خراب شده! شیطونه می گه....