من عمق پاهای سست خویش را در گل و لای چمن های سبز در جویهای کثیف لای اندود در خوفناکی چسبناک خیابان تابستان در انتظار اندازه گرفتم. تو ژرفای اندوهم را در خنده های بی اثرم در سکسکه های بغض آلود ظهرهای کسالت در شیطنت گمشده ام در خواب های خشمناک مادرم اندازه گرفتی من از اندازهی تو دورم!
من متعلقم به این کشمکش کشندهی اضطراب و تو از آنِ خنکای ابرهای آسودگی هستی من از درون شیرین و شرمناکت دورم صدای تو صدای رشتن رویاست و صدای من له له سگهای ولگرد انتظار من از آوازهای صبورانه کودکی ات دورم!
مرا به خویش بسپار تا دست عنکبوتی تقدیرم بر تردناکی و نازکی گلویت نپیچد که تو را هنوز نوشانوش لحظهها به دنبال است و مرا تلخی نفرینهای سرزمینم در پیله بی پروانگی ام شفیره کرده است مرا به داغی این خاک پست مرا به گور بسپار!
|