یک خواب بی رویا

دیروز 

دلم غبار گرفته بود 

شنیده ام 

که کودکی شیرین 

چون گل قاصد پریده است 

و جمجمه اش با او نیست 

اوست مسافر کوچکی از زمین 

بی هیچ آوازی، بی هیچ رویایی 

چراکه در واپسین ِ بودنش 

حجم خاکستری و لیز مغزش را 

به جاده ای قیرین  

هدیه داده است 

 

پی نوشت: 

دیروز شنیدم که امیرطاهای نه ماهه ، بچه ی یکی از همکاران، در تصادفی در راه مشهد کشته شد.