آن هنگام که می خندی...

چنان با خویش می خندی که گویی

رها خواهی بود

از این حس چسبناک و خزنده

از این عشق لای گرفته و خاموش

یقین بدان

این آغاز راه خواهد بود

یقین بدار

که این شوکران

سهم هر دوی ماست.

این بار مچاله ای خواهم بود کاغذین

پاکتی تا خورده

به همراه هزاران هزار تمبر 

می خزم آرام و نرم و بی درنگ

از شکاف تاریک و تنگ و باریکش

این بار

پُست خواهم کرد

خویش را

یقین بدار

که فاصله ها

باز نخواهد داشت

هیچ نامه ای را.