نامم بر لبانش می ماسید چون لقمه ای روغنین: چرب، اما نه نرم! نامم از لبانش فرو می ریخت چونان که دانه های شن از غربال بریزند! نامم بر لبانش ترک می خورد بسان ترک خورده شیشهای از مشت آهنین سنگ ها! نامم از لبان به هم دوخته اش می شکافت چون پارگی آب با حمله ناگهان یک قایق! نام بر لبانش گم شد مثل هزاران نام از آن دیگران هیچ، نابوده، ناپیدا! |