سرد نه مانند حجم سُرِ یخین قندیلی بلکه چون چشمان وغزدهاش، آرام . کبود نه مانند بیکرانههای هوس نه مانند غلغل سرود ماهیها، گنگ؛ بلکه چون خونی که دزدانه و پاورچین در تکهتکهی رگهایش گام نهد. مدفون نه مانند آفتابهای طلایی تاریخ و نه مانند مرد شنی، دزد خوابهای کودکیاش، بیخواب؛ بلکه چون تنی بیسر که هرآن برنخواهد خاست منتظر نه مانند تارتنک ثانیهها در پسِ پستوی دقیقهای. نه مانند چنگ پیرزن پاییز در پناه شتابهای سرد دی ماهی؛ بلکه مثل من یک انتهای بی زمان، یک بیابان بینفس. مثل من مثل تو مثل ضرباهنگ تلخ یک ناقوس منتظر در پسِ مرگ یکدیگر. |