غرغرنامه

خداوند رحمان رحیم خوش شانس تر از ما نیافرید. توی این باد بهاری که همه یک لاقبا می گردن ما می لرزیم و کاپشن پوشیدیم! این دماغ گنده مان هم تنها مصرفش بارش است و بس! لوزه های گلویمان شده اندازه انار و عن قریب ریق رحمت را سر می کشیم. گوش هایمان یکی در میان می شنود و خلاصه سگ را بزنی سرما نمی خورد اما خدا ما را زد و ما دوبار سرما خوردیم. این هم دلیل محکمی بر عدالت الهی!

توی این مصیبت همکاران عزیز راه به راه می آیند و از ما حرف می کشند. می بینند ما حالمان خوب نیست و رفتنی هستیم از رو نمی روند. تمام کشو و پوشه و کمد را گشته اند و نامه پیدا کرده اند تا ما انجام دهیم.

درس های سنتور را تمرین نکرده ام. چون اصلا حال نداشتم نت را بخوانم چه برسد به حفظ کردنشان

خدا امروز را بخیر کند