سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

در عصرگاه هنوز پاییز

آن هنگام که نمانم غروب بر شانه‌هایم می‌نشیند

آن هنگام که هزاران صدای گمشده

در سلول‌های بی خون هوا

می‌خوانند

مرا در سینه‌کِش ویرانی

مانند یک یادگار

به بندبند سنگ‌های از حال رفته‌ی دیوار بدوز

تا دمی

آرام گیرم

گویی که بخواهم

از میان تنفس دنده‌های زخمی‌ات

در هیجان قلبت بتپم

مرا به خود بدوز

تا تجربه خونین یک هم‌آغوشی را

دوباره زندگی کنیم!

نظرات 2 + ارسال نظر
تب40درجه یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ب.ظ

برای یک نفس
باشد!

محمدرضا دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ب.ظ http://parshit.com/ref-207.html

با پارس هیت می توانید آمار سایت ، تعداد گوگل پلاس ، لایک فیس بوک ، توییت سایت خود را بالا ببرید.
با پارس هیت آمار و محبوبیت وبلاگ ، وبسایت و یا فن پیج خود را افزایش دهید
برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام به سایت زیر مراجعه کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد