سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

قلبم ماهی یک حوض خالی است

لمیده بود مهتاب

بر سطح لرزان و آبی آب

و آن سوتر

تو بودی

بر سنگی سخت پاشویه‌ی حوض

و گونه‌هایت می شکستند

در سایه‌ی مهتابی آب.


این سو

به فاصله‌های افق

نگاه خیره‌ی من بود بر تو

و می اندیشیدم:


آه اگر غرقه نبودند

قایق‌های کاغذی‌ام

هم‌سفر اقیانوسی من می‌شدی

در این حوض بی کرانه


آّه اگر

کوچک نبودند

قایق های کاغذی‌ام

می‌خفتم

در  آغوش گرمت

شناور

در لرزش مواج آب


آه اگر

مشق‌های سخت شب نبودند

این قایق‌های کاغذی

با نمره‌های صفر

می‌شکستم

مرز صفر آب را


آه اگر

قایق‌های کاغذی‌ام

بودند

اکنون

با تو

لمیده بودم

آن سوی حوض مهتابی


نظرات 5 + ارسال نظر
نئو جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ http://zeleidy.blogfa.com

امروز جمعه است. سالها بود حال و هوای جمعه نداشت جمعه هایم. این شعر را خواندم نمیدانم چرا یکهو حال ظهر جمعه های مشدی نصیبم شد.

علیرضا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ http://thismydays.blogfa.com

خاطراتم آپه

حمید شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ق.ظ http://abrechandzelee.persianblog.ir/

قشنگ بود...حس خوب ولی غمگینی توش بود...
قایقهای کاغذی...شاید تنها چیزایی باشن که هنوز از بچگی یادمه و دوسشون دارم...
بیچاره قایقهای کاغذی که یه عمره دارن با بزرگواری حسرت به دریا زدن مارو تحمل میکنن و صداشونم درنمیاد...قایقای کاغذی خیلی بامعرفتن...

علیرضا یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ http://avayetorkaman.blogsky.com/

شعر خوبی بود پر از تصویر.

نگفتم تعریف کن
گفتم چه احساسی بهت دست می ده
مگه می خواستی رفع تکلیف کنی برار جان!

مریم ترین سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ

سلام مریم عزیز...واقعا شعرات فوق العادست...و خیلی وقتها از سواد ما بی سوادا بالاتر...کاش اینجا بودی و می دیدمت...حیف...شما دوتا خواهر یه پا هنرمندید...
و اون متن درباره ی وبلاگت هم محشر بود...خیلی خیلی خیلی حال کردم باهاش...

ممنونم مریم عزیزم
من هم دوست دارم شما رو ببینم.........به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد