سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

دلبخواهی برای ابلیس

می دانم که این احساسات ربطی به دموکراسی ندارند. این تخیلات فریبای ناموزون از شعار ما دور است. اما زمانی که دیوارهای خفقان سخت درهمم می فشرند تخیلی از نوع مارکی دوساد آغاز می شود. تصور کن که روزی که دیگر مجبور نیستی بپوشی و بپوشانی تنت را و خودت را و فکرت را. در این روز باید چه کرد؟ تکلیف من روشن نیست. اما حس خون ریختن عجیبی در من می جوشد. چقدر دلم می خواهد در این روز تمامی عزیزان ب*س*ی*ج*ی و س*پ*ا*ه*ی را به گور بفرستم. چقدر دلم می خواهد خروار خروار جنازه ببینم و این عادی نیست! چقدر می خواهم که با دستانم شال چند متریشان را طناب سازم و خفه کنمشان ! دلبخواه دیوانه واری است اما سخت شیرین و چسبناک! گویی تنها راه ما برای آرامش خون ریزی است و نه چیز دیگر. ملت ما را چه به دموکراسی؟!

آری این است سنت فرهنگی ما به جا مانده از اعصار و قرون بسیار که به دیرینگی آن می نازیم. آری به دیرینگی این میراث نهاده در ما که تنها کشتن و کشتار است! تاریخی سراسر خون و عرق و فریاد که یقینم این است که تا سالیان نیز همین خواهد بود.
نظرات 1 + ارسال نظر
عباس دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:44 ب.ظ

سلام...احساسات لجام گسیخته گاه باعث کنشی هدفمند میشود که این خود پارادوکسیست که کمتر عالمی قادر به تحلیلش بوده است. اما اینکه چرا هر فرهنگ آرمانخواه ،تعالی پرست دشمنان فراوان دارد و تا کنون در هیچ کجای تاریخ ثبت نشده که کسی با سخن دست از تجاوز برداشته باشد پس مردم ما همیشه جنگیده اند علیه ظلم و جور و فساد ومغبونیم از اینکه در اکثر مواقع زور بر شعور غلبه داشته است
تا روزی که عدالت و صلح درست معنا نشود یا بهتر بگویم درک مشترکی از آن در جامعه وجود نداشته باشد این دور باطل ادامه خواهد یافت ظالمان حاکمند ،ارمان خواهان میجنگند و خون خود را نثار میکنند اما هزاران دریغ و افسوس که روبه صفتان و خونخواران حاکم میشوند و باز ظالمان خونریزند و عدالت خواهان میجنگند و خون خود را نثار میکنند و من از اینکه متعلق به چنین جامعه دیر پایی هستم به خود می بالم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد