سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

تقدیم به صانع ژاله

تو را از غربت خودخواسته‌شان

به در کشیدند

گویی عروسکی را

در خیمه شب بازی

لباس پوشاندند.

تو چکیدی از زندگی درهم تنیده ات

و قطره ای باران شدی

در مشت کثیفشان!

از غروب سرد سرزمینت

تا گرمای گلوله ای در گرماگرم عاشورایی نوین

در این «دشت گریان»

صدای فروخفته ما بودی

و صدایت را به بند کشیده

در شیشه ای رنگین فروختند!

اینک شربتی سوزان

از شهادتی دروغین و سخت ننگ‌آلود

از گندنای این شام‌بازار هزار رنگ

میان تاول های گلوی تو جاری است!

ای ژاله چکیده ای باران!

مبادا آن روز را

که تاب رذالت آوردن

خوی و رسم ما گردد.

چنین که یتیمانه

میان چنگال های وحشی شان

پیکر آزرمناکت

به سوی گور روان است!

نظرات 2 + ارسال نظر
کلاسور جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ http://celasor.persianblog.ir

کلا لامپ شیشه ای زردرنگ مزخرفه

مهدی دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://parara.rozblog.com

سلام دوست عزیز.وبلاگ کاملی دارین.باعث افتخاره که به وبلاگ منم سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد