سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

سگ های جلوی راننده با گردن های آویزان می رقصند!

چه جای خوبی برای خواب 

صندلی خوابیده ی اتوبوس. 

خواب  

چفت می کرد 

پلک ها را 

با سنگینی انگشتان فربه اش 

و از این سنگینی 

سرم 

به پهلو خم بود 

در جست و جوی شانه ات. 

می رفت و می آرمید بر تکیه گاه معهود خویش  

و 

ناگهان 

می رفت تا انتهایی ناپیدا. 

می لغزاند خواب را 

جای خالی شانه ات 

در صندلی کناری ام. 

و نیستی ات 

چونان عروسکی کوکی 

می رقصاند 

گردنم را. 

کلافه از نبود شانه ات 

باز می گردانم 

سرم را به جای خود 

اما... 

بازی انگشتان خواب 

بیچاره کرده است 

گردن کوکی از جارفته ام را!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد